روایتی از جان دل بر پیکر جانان دل
راوی کجایی، راویی کجایی تنهای تنها
در این شلوغ سکوت نشسته ام
دل خوش به نامی
دل خوش به یادی
گم کرده ام تیمارِ دل را
از تو بجویم آه دلم را؟
بی تو سراب است چِشمان جانم
آه ای کجایید ای ساربانان
آه ای کجایید ای جان جانان
دل بی شما مُرد در ناگهانی
می بویم او را می جویم او را
تا کی بیاید داند خدا را
آرشیو برچسب ها : جان
یاد یاران
سر سرای خیالات
دسامبر 2, 2012
رنگ عشقم هم، گاه و بی گاه به جان جهد بی تاب زمان خواهد راند.
این همان جاست که رنگ ها در پی گهواره ی کوچک زمان می گریند.
بودم از این همه نابودی خود بیزار است، چه کنم در سر سرای خیالاتم کسی نیست که مرا درک کند.
می روم تا بی نهایت تا شاید انتهای عبارت ها مرا متوقف کند.
دوست دارم کلماتم پخش شوند تا به آنجا برسند، که خودنمایی دریافت را ساطع کنند.
بیگاهی آزادی از آزادی
نوامبر 24, 2012
همه امیدم به سرایی خیالی می انجامد
همه روح نیازم به حرمکده ی بی جانی می انجامد
عمر من از پیله ی پروانه ی خاکستری آزاد است
عمر من گر صبر کند از من بی من آزاد است
این خبر را به صدایی برسانم که زمن آزاد است
این جام هستی ام را به نگاهی برسانم که زخود آزاد است
این همه آزادی از آزادیم بیگاه است
آوریل 22, 2016
۰ نظر