رنگ عشقم هم، گاه و بی گاه به جان جهد بی تاب زمان خواهد راند.
این همان جاست که رنگ ها در پی گهواره ی کوچک زمان می گریند.
بودم از این همه نابودی خود بیزار است، چه کنم در سر سرای خیالاتم کسی نیست که مرا درک کند.
می روم تا بی نهایت تا شاید انتهای عبارت ها مرا متوقف کند.
دوست دارم کلماتم پخش شوند تا به آنجا برسند، که خودنمایی دریافت را ساطع کنند.
دسامبر 2, 2012
۰ نظر