ستاره ای می چینم به یاد تو می بویم…
نسیمی از افق.. نوازش تو را بخاطرم می آورد
کز این سکوت دلتنگ
به یاد قلب همیشه روشنت
همه دمی به خاطرت نشسته ام
بیا و به یاد من بیار
حضور سبز رنگت را
صفا و گردشی بده به این دل خسته ام
در این سرای بی تو نشانه ای ده از خودت
آرشیو | متن ادبی خوراک RSS برای این بخش
سرای بی تو
آقا بیا
تیر ۱۶, ۱۳۹۴
زمین خیس شده است از نم اشک های روزانه ما
آقا بیا و مرحم چشم های به انتظار نشسته مان شو
بیا و سکوت ابرهای بهم فشرده انتظار را بشکن
بیا و این بغض گرفته ما را از سینه دلتنگمان بزدا
خویش تویی
تیر ۱۰, ۱۳۹۴
فاصله مرگ و زندگی یک دم است
فاصله عشق و خون هیچ و هیچ
فاصله بین من و من یک جهان
پر شده ام از دلمشغولی بی حاصل این جهان
از من و من کی توان قصد سفر کردنم
باز خدایا بدادم برس
از کون و مکان خسته ام
بگذرم از خویش و خویش
تا برسم به خویش
خویش تویی هر چه که باشم به لطف توست
مرحمتی کن تو باز
دست مرا گیر باز
هر نفسی میرود لطف توست
هر دم و هر ثانیه صنع توست
جان من و عشق من گیر و خدایی نما
یا حق
مرداد ۱۶, ۱۳۹۴
۰ نظر